به گزارش ایکنا، اسماعیل امینی، شاعر و پژوهشگر ادبیات آیینی، در بیست و چهارمین برنامه «محرم در شعر و ادب فارسی» که به ارائه گزیده و گلچینی از سرودههای عاشورایی و آیینی شاعران کهن و معاصر اختصاص دارد، به بازخوانی شعری از محمدجواد محبت، شاعر پیشکسوت کشورمان پرداخت و نکتههایی از آن بیان کرد که متن آن را در ادامه میخوانید:
من کتاب کوچکی در دستم دارم با عنوان «چند مجلس از دهه اول». این اثر مجموعهای از شعرهای عاشورایی سیداکبر میرجعفری است. وی از شاعران نسل جوانتر پس از انقلاب اسلامی است که اکنون در سن جوانی نیست. البته در سن پیری هم نیست و در میانسالی است. همچنین از معلمان بسیار خوب ادبیات، نویسندگان مطبوعاتی و شاعران برجسته است.
این شاعر در حوزههای مختلف و در قالبها و شیوههای گوناگون شعری، آثار بسیار خواندنی دارد. از جمله در حوزه شعر عاشورایی آثار متعددی دارد. این اثر با آثار دیگر شاعر متفاوت است، زیرا هم در شیوه روایت، نوع نگاهش به واقعه متفاوت بوده و هم در پیوستن ماجرای عاشورای حسینی با زندگی امروز ما و انسانی که امروز در همین فضای شهری و گرفتاریها و درگیریهای زندگی قرار دارد، آن را متفاوت کرده است. این انسان در عین حال به لحاظ عاطفی، ذهنی، فکری و ... وابستگیهایی دارد و آنچه را درباره واقعه عاشورا میداند، از طریق روایتها، کتابها و ... به او رسیده است.
میرجعفری این مجموعه عاشورایی را با عنوان «چند مجلس از دهه اول» به خوبی توانسته تلفیق هنری زیبایی با زبانی که پیراسته و هنرمندانه است، ارائه دهد. یکی دو نمونه از این مجموعه میخوانم تا الگویی برای شاعران جوانتر که میخواهند نوآوری و کار خلاقهای در این زمینه انجام دهد، ارائه شود.
پس میتوانم به یاد تو باشم
در پارکهای تهران
وقتی حرمت میگذارم
برگهای پاییز را
که شاید بیرق تو بودهاند
شاید روی خونت ریختهاند.
پس میتوانم زائر تو باشم
در خیابانهای تهران
وقتی در ازدحام دود و درنگ ماشینها
حس میکنم عطر سیب را
و لحظهای بعد
عمود آفتاب را بر فرقم.
پس میتوانم شاعر تو باشم
وقتی نافلهی شعرم اشک.
وقت فضیلت غزلم ظهر.
و در تعقیب کاروان تو
شام، بیتالغزل من است
مثل ابرهایی که از دریای سرخ میآیند
و حتی در حجاز سرخ نمیبارند
مثل جنگلهای گیلان
که از سبز
سهم دریا را نمیدهند
یا همین باغهای شهریار
که سهم آسمان را کنار نمیگذارند
مثل دفترخانههای تهران
که هیچ دلی را به نام هیچ کس
به ثبت نمیرسانند؛
قبالههای زمینی منکرند
که آب مهر مادر توست.
میترسم باز هم تشنه بمانیم!
نه سالهایی که رفتهاند
نه روزهایی که میآیند
هیچ کدامشان
فاصلهای نیست میان من و تو ...
تو
همین که نگاه میکنی به میدان
میبینی:
انبوه زائرانت را
در گمنامترین میدانهای جهان
من
از همین پنجره میبینم:
شتک خوبی را که به آسمان میرود
و میپاشد
روی آسمانخراشهای تهران...
انتهای پیام